- وا داشتن
- وادار کردن
معنی وا داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجاز شمردن
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
جایزه داشتن، روا داشتن
امکان داشتن
جادار بودن، گنجایش داشتن، وسعت داشتن
بر انگیخته، مجبور ملزم، منع شده ممنوع، محبوس باز داشته
مجبور کردن
وادار کردن، کسی را به کاری گماشتن، مجبور کردن
تحریک کردن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن
کشاندن، جذب کردن
مانع شدن، بازداشتن
تحریک کردن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن
کشاندن، جذب کردن
مانع شدن، بازداشتن
منع کردن، تحریم
سر پیچی کردن روی تافتن تن ابا کردن امتناع ورزیدن
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
منع کردن، ممانعت، مانع شدن، ممنوع داشتن
جرات داشتن شهامت داشتن دلیر بودن
گمان بردن
ننگ داشتن
به هیج شمردن، بی ارزش داشتن
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
ساکت کردن، رام کردن
رواگ داشتن، روا بودن
جسارت داشتن پر رو بودن: (رو داری این حرف را یه من بزنی)
صواب بودن امر، روداشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
پیر بودن معمر بودن
سعی و کوشش داشتن
منفرد ساختن، دور داشتن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
توهین اهانت
پست کردن، تحقیر کردن
علاقه مند بودن